سرکار خانم سیده فاطمه مقیمی:
متولد سال ۱۳۳۷ در تهران، دارای مدرک مهندسی راه ‌وساختمان،
مدیرعامل شرکت حمل‌ونقل بین‌المللی‌وکشتیرانی سدیدبار و عضو هیئت مدیره چند شرکت حمل‌ونقل بین‌المللی

به نام خدا

در خانواده‌ای فرهنگی در شهریور ماه 1337 بدنیا آمدم. متأهل هستم و دارای دو فرزند. گواهینامه پایه یکم، آشنایی کامل به زبان انگلیسی و با زبان ترکی نیز آشنایی دارم. زنی هستم که صرفاً به واسطه تخصص و تجربیاتم و نه قوم و خویشی با کسی به مقامات بالای صنفی دست یافته‌ام و این امر در کشور ما امری است مهجور و عجیب و شاید دائم از خود می‌پرسم که چطور یک زن بدون ارتباط با هیچ خط و ربط جزئی و رسته و گروهی می‌تواند چنین جایگاهی را برای خود به تنهایی کسب نماید .
یکی از عناصر مهم، مسئولیت پذیری است .


شرایط و زمان شروع به کار :

در سال 1358 پس از اتمام دوره تحصیلات دانشگاهی در رشته مهندسی عمران به ایران بازگشتم و در صدد بر آمدم که در رشته‌ای که تحصیل نموده بودم مشغول به کار شوم متأسفانه با جو ایجاد شده به‌خصوص پس از انقلاب و مشکلات عدیده و موجود بالاخص در این مقوله که نمی تواند یک زن در محیط کارگاهی ساختمانی مشغول به کار شود باعث گردید که از این کار بازبمانم. خاطرم می آید که در فروردین ماه 58 بود و درست پس از تعطیلات عید نوروز روزنامه‌ای خریده بودم تا از روی آن بتوانم با مراجعه به آگهی های ثبت شده استخدامی برای خود کاری را دست و پا کنم، در میدان ولیعصر در کناره باجه تلفن و در صف متقاضیان استفاده از تلفن ایستاده بودم که دختر خانمی در کنار من نیز در انتظار نوبت بود سر صحبت با ایشان بازشد و وقتی مطلع شد که من به زبان انگلیسی تسلط دارم پیشنهاد کرد که اتفاقاً شوهر خواهر من در یک شرکت بین المللی سهام‌دار است و در آن شرکت نیاز دارند که از وجود یک مترجم برای کارهای بین المللی خود استفاده کنند . سپس شماره تلفن آن محل را به من داد . من هم با آن شماره تماس گرفتم و قرار گذاشتم که فردا صبح به آن محل بروم . سابقه کار قبلی در دوران دانشجوئی داشتم ولی در ارتباط با تحصیل بود بنابراین یک کار حرفه‌ای جدید خیلی به نظرم جذاب نیامد .توجه شدم که این شرکت بین المللی شرکت حمل و نقل بین المللی است هیچگونه آشنایی به این نوع کار نداشتم در خانواده هم که خانواده فرهنگی بود هیچ شناختی از این کارنبود .
در شروع کار مشغول به کار ترجمه و شناخت از اسناد حمل و نقل بین المللی شدم، بسیار کار مشکلی بود چون جوان بودم در جمعی که بخصوص آقایان راننده بودند و از نظر فرهنگی از طبقه خاص با دیدگاه خاص بودند. کارکردن بسیار مشکل بود ، از نظر خانواده‌ام نیز موضوع با تعجب پی گیری می‌شد و بطور کلی زیاد شناختی نداشتند که من در چه مرحله ای از این کار وارد شده‌ام.

بهرحال کم کم وارد مقوله تخصصی تر کار شدم، مدام از طرف مدیریت مربوطه با تعجب مورد تشویق قرار می گرفتم ، بدیهی است که پرسنل آقای آن مجموعه که خود تجربه بیشتری نیز داشتند به هیچ عنوان نگاه درست و مثبتی از حضور من احساس نمی کردند .

این وضع تا حدود یک‌ماه ادامه پیدا کرد و در غیاب مدیرعامل که اکثر اوقات خارج از ایران بود به طریقی پیش رفت که کلاً کودتا کردند و بدون هیچگونه نشانه قبلی یک روز صبح که وارد شرکت شدم مواجه با حضور وکیل شرکت شدم که اعلام نمود: شرکت در حال تعطیلی است و بایستی در غیاب مدیرعامل تسویه حساب با همه پرسنل انجام شود.

در مقابل عمل انجام شده مجبور به ترک شرکت شدم چون علاقه بسیاری به این کار پیدا کرده بودم تصمیم گرفتــم تا در شرکتی مشابه وارد کار شوم در آن اثنا فقط از نظر آماری حدود 50-4۰ شرکت حمل و نقل بین المللی وجود داشت . بنابراین سندیکای شرکت‌های حمل و نقل را از طریق وزارت راه و ترابری پیدا کردم و به آن سندیکا مراجعه نمودم ، و اعلام آمادگی شروع فعالیت خود را در شرکت‌های مشابه نمودم  بهرحال بلافاصله با قابلیت هایی که پیدا نموده بودم مشغول شدم و طی مدت بسیار اندک سمت مدیریت داخلی شرکت را بعهده گرفتم

 علاقه مفرطی که به کارم داشتم و پشتکاری که از خودم نشان می‌دادم همسرم را نیز علاقمند به تشویق من کرد و تا مرحله‌ای رساند که مشوق من برای استقلال و کار مستقل مدیریتی حمل و نقل برای خودم شد.

بنابراین تصمیم گرفتم که راساً اقدام کنم، به وزارت خانه مربوطه مراجعه کرده و تقاضانامه تأسیس شرکت حمل و نقل بین المللی را ارائه بدهم . با ناباوری و تمسخر روبرو شدم و عدم قبول تقاضانامه ارائه شده، هر بار که به در بسته‌ای برخورد می‌نمودم عزم من جزم تر می شد. به تمسخر گرفتن این باور که یک زن می‌خواهد به حوزه نفوذ ناپذیر مدیریت حمل و نقل رسوخ کند غیر قابل انکار بود. هم جوان بودم و هم تحصیل کرده.

خاطره‌ای دارم از یک روز مراجعه به وزارت بازرگانی، جهت درخواست کارت بازرگانی، مدیر مسئول وقت ، لازم به یادآوری است در آن مقطع درست پس از پیروزی انقلاب و جو حاکم در ادارات و محدودیت حضور بانوان در صحنه کار بخصوص بخش خصوصی ونوع کاری که من انتخاب کرده بودم اخذ هرگونه موافقت مرجع دولتی به نظر محال وغیر ممکن بود . بهرحال مراجعه من به آن اداره نیز نا موفق بود چون مدیر وقت به محض اطلاع از درخواست من اعلام نمود که همسر ایشان که مدیر یک مجموعه آموزشی است نیاز به یک دبیر جهت تدریس حرفه وفن دارد و با توجه به رشتــه بنده می توانم در آن مجموعه به کار گمارده شوم لذا هیچگونه دلیلی جهت پذیرش درخواست کارت بازرگانی نیست !!
این بار نیز به ظاهر با عدم موفقیت از آن وزارت خانه خارج شدم . اما هر شکست برای من شروع یک تلاش پر توان‌تر بود، هرگاه که جواب منفی می شنیدم با توان بیشتر به دنبال شروع مجددی بودم می‌دانستم که در نهایت موفق خواهم بود مگر نه اینکه خداوند صابرین را دوست دارد ، مگر نه آنکه خداوند گفته از تو حرکت از من برکت ، مگر اشتباه است که می گوید : بخوان مرا تا اجابت کنم شما را و.... تمامی پیام‌هایی که برای حرکت و پی‌گیری بیشتر خداوند به ما ارزانی داشته است . من نیز می‌بایستی به تمام تلاشم به دنبـال حقوق متصوره خودم می رفتم. حال دیگر احساسی فراتر از حق خود داشتم چون احساس می کردم که تاکنون میسر نشده بود. دستهایم را روی زانوانم گذاردم و با یا ”علی“ گفتن دوباره، چند باره، و هزار باره آغاز کردم

در نهایت تلاش‌های مستمر من جواب داد و در تاریخ 21/8/63 بعنوان اولین زن مدیرعامل شرکت‌های حمل و نقل بین المللی توانستم مجوز ثبت را از وزارت راه و ترابری با امضاء مدیریت وقت اخذ کنم. این پایان کار نبود بلکه شروع بود، تازه شروعی زیبا که با تلاشی بسیار فراوان بدست آورده بودم و این تلاش را مدیون همسر خود نیز بودم

از یک اتاق شروع کردم، در دفتر کار همسرم اتاقی به من اختصاص داده شد که فعالیت خود را آغاز کنم، یک منشی استخدام کردم و از آبدارچی و تحصیل دار مشترک شرکت همسرم که آن نیز در رشته فنی مهندسی کار می کرد و شرکت نوپا بود استفاده کردم .

به‌زودی سیل رانندگان که در چند سال کارکرد صادقانه با من آشنا شده بودند به سوی شرکت روان شد. تلاش 24 ساعته بزودی محل بزرگتری را برای شرکت طلب می کرد، بنابراین 12 متری تبدیل به واحد 120 متری و تعداد پرسنل نیز افزایش یافت. سفرهای بین شهری آغاز شد و نسبت به احداث نمایندگی در کلیه مرزهای ورودی و خروجی کشور و همچنین شهرهای بزرگ که بخصوص گمرک مرزی داشتند اقدام نمودم .

به خاطرم می‌آید زمانی که صدور مجوز من انجام شد، مدیر کل وقت با شرط و شروط مجوز را صادر نمود، با تعهد اینکه پس از یک‌سال از تاریخ ثبت چنانچه اولین شکایت یا تخلف آیین نامه‌ای از شرکت یاد شده تحت پوشش سر بزند شرکت را منحل اعلام خواهد نمود

سفر به کشورهای اروپایی را آغاز نمودم و همسرم همیشه در کنار من و مشوق من حضور داشت. نسبت به اخذ نمایندگی از کشورهای مختلف اقدام نمودم تا هنگام مراجعت رانندگان به کشورهای مختلف سرگردان نمانند.

مسئولیت پذیری من باعث شد که با شرکت در سمینارها، همایش‌ها، مصاحبه‌های تلویزیونی و مطبوعـــاتی در رسانه های ایرانـــی و خارجــی تصویر زن ایرانی و تخصص ها و مسئولیت پذیری هایش نیز را به اذهان عمومی معرفی شایسته نمایم

در سال 1372مسئولیت رایزنی با کشور روسیه را به عهده گرفتم وبه عنوان مسئول میز مشترک ایران و روسیه و سپس در خصوص کشور ایتالیا نیز به عنوان مسئول میز مشترک ایران و ایتالیا فعالیت نمودم  
در آن روزها مشکلات مربوط به مجوزهای تردد در کشورایتالیا برای کامیون‌های ایرانی غوغایی نمود و توقف کامیونهای ایرانی مشکلات عدیده‌ای را فراهم نموده بود. در کشور روسیه نیز بعلت عدم شفافیت قوانین و مقررات مربوطه که کشور تازه استقلال یافته‌ای بود مشکلات فراوانی را ایجاد نموده و باعث توقف کامیون‌ها شده بود

با هیئتی دولتی به عنوان کارشناس حمل و نقل سفر به روسیه را آغاز نمودم و خوشبختانه موفق شدیم که مشکلات مربوطه را حل و فصل نموده و پروتکل اقتصادی بین دو کشور که موارد حمل و نقلی آن از مواضع مورد نظر بود را به امضاء رسانیم

 در انتخابات سال 84 نیز برای بار سوم با بهترین و بالا ترین آمار مجمع عمومی انجمن سراسری شرکتهای حمل و نقل بین المللی به عضویت هیئت مدیره در آمدم و علیرغم تضاد در روش های اجرایی بعنوان یک فراکسیون در مجموعه هیئت مدیره فعالیت خود را ادامه می‌دهم .
هر چند که میانسالی را طی می‌کنم لیکن انرژی بسیار زیادی و راه بسیار طولانی را در پیش روی خود می‌بینم و آرزوی آن را دارم که هرچه بیشتر به صنعت حمل و نقل ایران خدمت کنم . امسال نیز بعنوان یک بحث کارشناسی در مقوله ترانزیت در روز26 آذر ماه 84 مصاحبه تلویزیونی داشتم.
در طی بیست و شش سال فعالیتم در این صنف با ناهنجاری‌ها، کشمکش‌ها، تهدیدها و برخوردها و مانع‌ها و مانع‌‌تراشی‌ها روبرو بوده و چندین بار محمولات در ید مسئولیتم نابود شد، واژگون شد، سرقت شد، آتش گرفت و متأسفانه پوشش بیمه‌ای گاهی نیز جهت جبران خسارت نبود. اتفاق افتاد که راننده پشت فرمان سکته کرد، فوت کرد یا به دره سقوط کرد. مصائب کشیدم ، به دادگاهها ، تعزیرات و مراجع قضائی با حکم جلب فراخوانده شدم . احضار شدم ، دفاع کردم و در نهایت تبرئه شدم. بسیار کابوس‌ها، بی‌خوابی‌ها، طی جاده تا رسیدن به شهر و شهرستان مرزی برای دفاع در دادگاه از خودم ، حمل جنازه راننده و سپردن به خاک، اعلام مصیبت به خانواده و سرپرستی خانواده‌ها در غیاب رانندگان و .... به پشت سرکه نگاه می کنم همه و همه را گذرانده‌ام ، گاهی احساس می کنم خسته شدم ولی وقتی در آینه به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم خیلی راه را گذرانده‌ام و در قبالش خستگی معنایی نمی‌تواند داشته باشد. چون تاکنون ایستاده‌ام پس بهتر است راه روشن آینده را ببینم.
آرزوهایی هنوز مانده تا این صنعت به مقصد رسانده شود، برای زنان این مرز بوم که به راحتی مردانه ترین کارها را نیز با مدیریت زنانه مدبرانه، کارسازتر و سهل تر می نمایند .