طی پنجاه سال ، حتی قیافه ماشین های ما عوض شد ، خانه ها ، حتی دستشویی هایمان مدرن شد ، اما مدرسه همان است که هست ؛
چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
اوایل که وبلاگو درست کردم خیلی وقت میذاشتم تا مطالب خوب و دست اول بذارم. حتی بعضی از پستام ترجمه محتوای سایتای خارجی بود. بعدش کمتر وقت گذاشتم و الان تقریبا فکر می کنم فقط پستای مربوط به خودمو بذارم و هر موقع که دلم تنگ شد بیام اینجا.
یه هرزنامه ای اومده توی قسمت نظرات از طرف Abbie به صورت زیر:
من صادقانه از پازل کشویی نفرت دارم، پس مگر اینکه شما
قبل از اینکه به تصویر پایین نگاه کنید یکی از رنگ های زیر را انتخاب کنید
موضوع:
سلام خدمتتون
هر موقع که چند وقتی اینجا پست نمیذارم، ادامه دادنش برام سخت تر میشه . بعضی وقتا اصلا حال و حوصلش را ندارم .بعضی وقتا هم احساس می کنم حتما باید یه پستی بذارم. (امشب از اون وقتاست)
نوعی نوشتن که از پاتریک خان یاد گرفتم ، موردی نوشتن هست که با کسب اجازه از محضر پاتریک خان، اینجا ازش استفاده می کنم
این متن را یکی از دوستان خوبم فرستاده، حتما بخونیدش یه جورایی با پست آشنایی با آقای ن مرتبط هست.
صاحب کارخانجات بیسکوئیت تینا در خاطراتش آورده است:
یک کارخانه شکلات سازی سوئیسی گاهی به دلیل ایراد دستگاه هایش در خط تولید، بسته بندی خالی رد می کرده، بدون اینکه در داخل بسته شکلات بگذارد و همین بسته های خالی احتمالی، باعث نارضایتی مشتریان می شده است.
مسئولان این کارخانه سوئیسی آمدند کلی تحقیق کردند و دست آخر پس از حدود یک و نیم میلیون دلار هزینه، به این نتیجه رسیدند که سر راه دستگاه نوعی وسیله لیزری بگذارند که بسته بندی های خالی را به طور اتوماتیک شناسایی کند و بردارد.
با شنیدن این خبر نگران شدم. چون دستگاه ما هم مشابه همان کارخانه شکلات سازی، ساخت همان شرکت سوئیسی بود،
چند وقت پیش پستی در مورد ربات جراحی داوینچی گذاشتم که از اینجا میتونید مشاهدش کنید. توی این پست ویدیویی قرار دادم که نشون میده این ربات با دقت و ظرافت بالا قسمتی از پوست یک دونه انگور را بخیه میزنه . جالبه ببینیدش