بازم طبق معمول پستم حتما باید عکس داشته باشه!

دیشب دختر داییم اومده بود خونمون. 3 سالش هست. یه بچه ی 3 ساله، منو که 8 برابر خودش سن دارم، مجبور کرده باهاش عمو زنجیرباف بازی کنم. بعدش میگه من مادرت هستم. چند بار هم کتکم زد گفت گریه کن :)))

بعد از دو هفته استراحت (خوردن و خوابیدن) امروز صبح برگشتم خوابگاه. با کلی خستگی و خواب آلودگی رسیدم دم در اتاق و با در قفل شده روبه رو شدم. اونجا بود که انواع روش های باز کردن قفل را سرچ کردم اما به علت کمبود امکانات ( سنجاق یا سیم) نتونستم بازش کنم و دو ساعت پشت در موندم تا بتونم برم کلید اتاقو از کلیدسازی خوابگاه بگیرم. بعدش هم وسایلمو از انبار، کشون کشون تا طبقه ی چهارم بردم که عوارضش تا چند روز آینده همراهم خواهد بود!!!

در وصف خوابگاه میشه دیوان ها شعر نوشت و مرثیه ها سرود که از گنجایش یه وبلاگ هم خارجه. باید برای راه رفتن توی اتاق از حداقل مساحت کف پا استفاده شه که میزان آلودگی های منتقله به حداقل برسه. آخه چرا پرده نذاشتن برای این اتاق. الان خواجه حافظ شیرازی هم بر احوالات ما مسلطه:)) قشنگ از روی برج میلاد با یه دوربین معمولی هم میشه خوابگاه را کاملا رصد کرد مخصوصا اتاق ما که روبه روشه.البته جذابیت رصد خوابگاه مطمئنا بیشتره تا رصد ستاره ها (منظور star هست نه setare که در اون صورت بحث فرق می کنه)   :)))

اینقدر مهربونیم و به حقوق حیوانات و گسترششون اهمیت میدیم که از صبح تا حالا افتخار آشنایی با حداقل 4 نوع حشره ی مختلف را داشتم. با بعضی هاشون که هم سفره هم شدیم و نون و نمک خوردیم:))

هم اتاقی های جان، هنوز نیومدن و تنهام. خوبی تنها بودن اینه که میتونی کلی بریزی و بپاشی و کسی نبینه اگرچه بین بقیه به نظم و انضباط معروف باشی :))) البته این تنهایی دیری نخواهد پایید

اگه توی خیابون های این شهر یه دوری بزنید حتما یه چیزی پیدا میشه که بره روی اعصاب. چرا اینقدر آدما اختلاف دارن. یکی دغدغدش فروش چند تا دستمال جیبیه یکی دغدغش اینکه که ماشین n میلیاردیشو چه کار کنه که خاص بشه؟!!! از اینا که بگذریم بعضیا انسانیتشونم فراموش کردن. چی میشه که یه نفر با عنوان مامور انضباط شهری، به یه بچه 6، 7 ساله به خاطر فروختن چندتا دستمال کاغذی کنار خیابون گیر بده اونم نه گیر دادن از نوع وظیفه. از نوعی که بخواد بچه را اذیت کنه و عقده هاش را سر اون خالی کنه

تسلیت بابت فوت غیر منتظره ی افتخار بزرگ ایران، پروفسور مریم میرزاخانی. نخبه ی ریاضی که الگوی خیلی از ماها توی تحصیل بود. روحشون شاد...