طی پنجاه سال ، حتی قیافه ماشین های ما عوض شد ، خانه ها ، حتی دستشویی هایمان مدرن شد ، اما مدرسه همان است که هست ؛ پنجاه سال است که همانیم ، که بودیم ؛ هیچ تغییری نیست ، هیچ؛ همان کارخانه کنسروسازی قاتل خلاقیت و استعداد و لذت که بود، هست؛ معلم بیچاره هر چه ایده دارد ، هرچه دلسوزی دارد و هرچه عشق دارد ، درون راهروهای تنگ مدرسه از دست میدهد و بچه های معصوم ، تک تک ، تمام انرژی خلاقیتشان ، صرف کنکور ، صرف تست و صرف حرص زدن برای به پول رسیدن از طریق مدرک می کنند ؛ جایی  برای زندگی اموختن ، برای بازی کردن ، برای لذت کمک به دیگری ، برای عشق به کار به جای پول ، برای هنر زیستن ، وجود ندارد ؛ جهان مال پزشکی و مهندسیست و هر استعدادی که غیر اینست ، کودنیست که باید تمام عمر تحقیر را تحمل کند ؛ کاش این سیستم فرسوده را اقلا اندازه ، ارتقاء سیستم های فاضلابی شهر و خانه ، نوسازی می کردیم ؛ کاش

سید مجید حسینی